روانشناسی اسلامی

دکتر محمد سلطانی زاده، 1394/5/19روانشناسی اسلامی

روانشناسي اسلامي چيست ؟

علمي است با قدرت كاربرد سازي دستورات رفتاري اسلام (فقه) و دستورات معرفتي اسلام (عرفان) و دستورات اخلاقي اسلام (صفات) بطوريكه انسان شدن، انسان بودن و انسان ماندن براي همه بشريت آسان و كاربردي و راهبردي شود. اسلام را بعنوان يك ايدئولوژي نوين از نگاه تخصص روانشناسي بررسي كردن وايده هايش را بكار بردن. يعني عملي ساختن كلام نقلي و كلام عقلي اسلام بصورت روزمره و مفيد با روشهاي كاربردي روانشناسي روز و يعني تبديل واژگان آسماني قرآن به معرفت ، رفتار و اخلاق انساني قابل اندازه گيري و از طريق تستهاي روانشناسي
يعني به الفعل درآوردن غنايم تربيتي ائمه اطهار در جوامع مدرن بشر امروز و فردا. يعني الهام گيري از اصول و فروع دين اسلام و بكارگيري آنها در ادبيات تعليم و تربيت انساني و ادغام در اصول روانشناسي مدرن يعني همساز كردن دستورات انسان ساز اسلام با روشها و تكنيكهاي مدرن روانشناسي و بلعكس هماهنگ نمودن اصول روانشناسي با ابعاد معرفتي ، رفتاري واخلاقي اسلامي
يعني به چالش كشيدن روانشناسي مدرن امروز در پاسخگويي به نيازهاي معنوي بشر امروز و فردا
يعني بازسازي هويت و شخصيت انسان امروز و فردا با تغيير و اصلاح ابعاد معرفتي ، رفتاري و اخلاقي او يعني توليد علمي نوين در فرهنگ تربيتي انسان امروز و پرورش متخصصين روانشناسي اسلامي بعنوان برترين و آخرين رسالت تربيتي الهي كه مجهز به ابزار كاربردي علم رواشناسي روز ميباشد.


روانشناس اسلامي كيست؟

متخصص در بكارگيري علم روانشناسي و دين اسلام براي تربيت انساني كامل براي عصر جديد
كسي است كه مدرك ليسانس وبالاتر روانشناسي مدرن را دارا باشد و از اصول آن براي كاربردي كردن ارزشهاي معرفتي ، رفتاري واخلاقي اسلام طبق الگو و غالب راهبردي (چيست؟ كيست؟ و…) استفاده كند. كسي است كه به درجه عالمي يا روحاني معمم و بالاتر حوزه اسلامي رسيده باشد واز اصول آن براي معنوي سازي اصول روانشناسي مدرن و كاربردي كردن معارف و فقه و صفات اسلامي استفاده نمايد. روانشناسي است كه تحصيلات دانشگاهي ليسانس و بالاتر در هر رشته اي داشته و داراي مرام اسلامي و مجهز به علم، اخلاق و رفتار اسلامي باشد و بخواهد در تعليم و تربيت انسانها نقش داشته باشد.

 

افراد بر جسته در روانشناسي ديني


برخي از نظريه پردازان روانشناسي ديدگاه هاي جالبي در باره دين دارند. در اينجا مروري خواهيم داشت بر بعضي از نظرات كلاسيك :

ويليام جيمز، زيگموند فرويد، كارل يونگ، گوردون آلپورت، آبراهام مازلو، آلفردآدلر و اريك اريكسون.

 

ويليام جيمز (1910-1842 )

جيمز روانشناس و فيلسوف آمريكايي بود كه عنوان رياست انجمن روانشناسي آمريكا را داشت و يكي از اولين كتاب هاي مرجع در روانشناسي را نوشت . در مورد روانشناسي ديني نفوذ جيمز هنوز پايدار است . كتاب تنوع تجربه ديني به عنوان يك كار كلاسيك در اين زمينه محسوب مي شود و براي كساني كه به موضوع روانشناسي و مذهب علاقه مند هستند، مطالعه آن ارزشمند است . به علاوه هنوز هم ارجاع به نظريات جيمز در همايش هاي تخصصي امري متداول است . چنانچه گفته اند : (( براي آموختن يك عقيده نو يك كتاب قديمي بخوانيد )) .

جيمز بين دين نهادي شده و دين شخصي تمايز قايل شد . دين نهادي شده معطوف به سازمان ها يا گروه هاي مذهبي است و نقش مهمي را در فرهنگ جامعه به عهده دارد. دين شخصي، كه در آن فرد يك تجربه معرفتي دارد، عليرغم فرهنگ جامعه قابل تجربه است . اگر تجربه هاي شخصي چنان باشد كه جيمز مي گفت، دگماتيزم (جزم انديشي) چيزي بود كه او از آن متنفر بود . افكار دگماتيك، چه مذهبي و چه علمي از نظر جيمز مطرود بود . اهميت جيمز در روانشناسي ديني - و در روانشناسي به طور كلي- نياز به بزرگ نمايي ندارد . او در باره ي موضوعاتي اساسي بحث كرده است كه امروزه نيز به عنوان موضوعات حياتي باقي مانده است .

زيگموند فرويد (1939-1856)

فرويد، روانپزشكي است كه بنيان گذار روان تحليل گري است و نفوذي شگرف در فرهنگ جديد دارد . اعتقاد برخي از مردم در باره افكار نا خود آگاه، كودكي و رفتار والديني، ريشه د رنظريات فرويد دارد . او براي توسعه نظرياتش تلاش كرد توضيح دهد كه ما چگونه به وسيله حوادث گذشته تحت تأثير قرار مي گيريم و عوامل خارج از ما چگونه برآگاهي هشيار ما تأثير مي گذارد . فرويد به روشي بسيار ساده توضيح داد كه افراد بين آنچه مي خواهند انجام دهند ( كه به وسيله ايد ظاهر مي شوند ) و آنچه از سوي جامعه و والدينشان به آنها مي گويندكه بايد انجام دهند ( و به وسيله سوپر ايگو ظاهرمي شوند) درگيرتعارض مي شوند . اين تعارض به درجات كمتر يا بيشتر به وسيله ايگو حل مي شود . فرويد منشأ دين را در روابط بين كودك و پدرش مي ديد . از اين رو در بعضي فرهنگ ها خدا به عنوان پدر آسماني شناخته مي شود . بر اين اساس دين، انعكاسي است از تلاش براي ارضاء نيازها و يك توهم است .

فرويد كوشيد تا علمي و بي طرف باشد، هرچند كه با معيار هاي اخير معلوم شده كه روش هاي مورد استفاده او، احتمالا" سبب دخالت سوگيري هايي در داده هاي او شده است . نفوذ او در روانشناسي به مرور افول كرده است، كمتر از 10% اعضاي انجمن روانشناسي آمريكا، خود را با ديدگاه هاي روان تحليل- گري معرفي مي كنند . در جامعه روانشناسي آمريكا حدود كمتر از 5% اعضاء در برخي حوزه ها بر تعابير تحليل گرانه از دين، باقي مانده اند.

آلفرد آدلر ( 1937- 1870)

آدلر، روانشناس اتريشي كه با فرويد همراهي مي كرد، در نظريه روانشناسي فردي خود به نقش اهداف و انگيزش تأكيد داشت . يكي از معروف ترين عقايد آدلر اين است كه ما تلاش مي كنيم تا حقارت هايي را كه در خود احساس مي كنيم، جبران نماييم.در بيشتر موارد، ريشه احساس حقارت، نداشتن قدرت است .

اين، يكي از روش هاي ورود دين از طريق باورهاي ما نسبت به خداست، كه مشخصه اين باورها، گرايش ما به كسب كمال و برتري هر چه بيشتر مي باشد . براي مثال، دربرخي از اديان، خدا كامل و قادر مطلق است و به مردم فرمان مي دهد تا كامل باشند . اگر ما تا حد بسيار زيادي كامل شويم با خداوند يكي مي شويم . با چنين شناختي از خدا، ما نواقص و احساس حقارت خود را جبران مي كنيم .

باورهاي ما درباره خداوند شاخص هاي مهمي هستند از اين كه جهان را چگونه مي بينيم . به نظر آدلراين باورها درطول زمان تغيير مي كنند، هم چنان كه نگاه ما به جهان - وجايگاهي كه درآن داريم - عوض مي شود . به اين مثال كه آدلر ارايه كرده است، توجه كنيد: عقيده سنتي مبني بر اينكه آدميان به عنوان خلقت نهايي خداوند و هدفمندانه روي زمين قرار گرفتند، با اين عقيده كه آدميان از طريق انتخاب طبيعي تكامل يافته اند، جابه جا شده است . اين موضوع با نگاه به خداوند، نه به عنوان يك هستي واقعي، بلكه به عنوان وانمودي انتزاعي از نيروهاي طبيعت، همزمان مي شوند . به اين ترتيب، نگاه ما به خداوند ازيك موضوع عيني و اختصاصي به مفهومي كلي تر تغيير كرده است. از نظر آدلر، اين باور يك دريافت نسبتا" نامؤثر از خداوند است، به خاطر اين كه عموما"براي انتقال يك حس قوي از جهت يابي و هدفمندي با شكست مواجه مي شود .

بيشتر نوشته هاي آدلر حاكي از سر سپردگي او به نهضت هاي اجتماعي است . در اين زمينه، دين دست كم از دو جهت اهميت دارد . نخست، لازم است بدانيم كه آدلراساسا به خدا باوري به عنوان يك انگيزنده علاقه مند بوده است، نه باتوجه به اين پرسش كه خدا وجود دارد يا خير. آنچه اهميت دارد اين است كه خدا ( يا اعتقاد به خدا ) مردم را به عمل برمي انگيزد، و اين اعمال پيامدهايي و اقعي براي ما و ديگران دارد . به نظرآدلر ما با دو انتخاب مواجه هستيم . ما مي توانيم فرض كنيم كه در مركز جهان قرارگرفته ايم – هم ما و هم خدا– و چون خدا ناظر بر ماست ، منفعلانه منتظر توجه او باشيم، هم چنين مي توانيم فرض كنيم ما مركز جهان هستيم و فعالانه تلاش كنيم تا جامعه مطلوب تري داشته باشيم . آدلر معتقد است كه اگر ما خود را مسلط بر محيط بدانيم، به گونه اي عمل خواهيم كرد كه براي جهان اطراف ما منفعت داشته باشد . نگاه ما به خدا مهم است، چون اهداف و جهت گيري ما را در تعاملات اجتماعي شكل مي دهد .

دومين جهت اهميت داشتن دين، آن است كه دين نفوذ گسترده اي در محيط اجتماعي ما دارد، و به خودي خود به عنوان يك جريان اجتماعي نيرومند مهم است . دين در مقايسه با علم - نهضت اجتماعي ديگر - پيشرفته تر است، چون كه مردم را به نحو مؤثرتري برمي انگيزد . به عقيده آدلر، فقط وقتي كه علم آغاز به فتح زمينه هاي مشابه و مورد علاقه دين كند و رفاه اجتماعي در همه بخش ها ارتقاء يابد، در چشم مردم جايگاهي هم تراز با دين خواهد داشت .

كارل يونگ ( 1961- 1875)

زماني، يونگ شاگرد فرويد بود، اما وقتي در باره ميزان اهميت مسايل جنسي و معنوي در رشد روان -شناختي فرد، به توافق نرسيدند، يونگ پيروي از فرويد را رها كرد . ( فرويد به تفوق مسايل جنسي بر مسايل معنوي تأكيد داشت، يونگ مخالف بود ) . جدا شدن آنها از يكديگر بدان جهت پرتنش توصيف شده كه گويي يونگ از " معبد فرويد " تكفير و طرد شد .

يونگ به تأثير متقابل نيروهاي خودآگاه و ناخودآگاه توجه كرد . او دو نوع ناخودآگاهي را فرض كرد: فردي و جمعي . ناخودآگاهي فردي ( يا سايه ) شامل چيزهايي درباره خودمان است كه دوست داريم آنها را فراموش كنيم . ناخودآگاهي جمعي اشاره به وقايعي دارد كه در همه ما به عنوان يك ميراث همگاني (نوع بشر ) مشترك است . براي نمونه، تصوير ( صورت نوعي ) يك قهرمان افسانه اي چيزي است كه در همه فرهنگ ها وجود دارد. اين صورت هاي نوعي ممكن است به عنوان خدايان فرض شوند، از آن رو كه در خود فرد هستند .

يونگ در باره مسيحيت و اديان شرقي حرف هاي زيادي داشت . او شيفته ديدگاه هاي غيرغربي بود و   زمينه هاي مشترك بين اديان شرق و غرب را جستجو مي كرد . به اين دليل، نظر يونگ در باره آنچه مفهوم تجربي داشت، وسعت يافت . براي نمونه، فرض كنيد در وضعيتي كه ما دركنار يكديگر نشسته ايم، من يك الهام صوتي را بشنوم، اما شما نشنويد . حتي اگر فقط يك فرد تجربه اي داشته باشد، يونگ آن را يك مشاهده تجربي مي شناخت . هر چند اكثر دانشمندان معاصر او، اين مورد را به عنوان يك مشاهده تجربي در نظر نمي گرفتند . به اين دليل، متأسفانه پژوهش هاي اندكي در مورد روانشناسي دين از منظر يونگ انجام شده است .

گوردون آلپورت ( 1967-1897)

آلپورت با كمك به پالايش مفهوم خصيصه ها، سهم مهمي در روان شناسي شخصيت دارد . علاقه او به تفاوت هاي بين افراد - يعني آنچه كه روانشناسي شخصيت است- منجر به مطالعه روانشناسي دين شد. كتاب قديمي او ( آدمــــي و دينــش ) نشان دهنده علاقه آلپورت به انسانها به عنوان افراد بود . او شيوه هاي استفاده از دين به وسيله مردم را توصيف كرده است . احساس مذهبي بالغ موضوعي بود كه آلپورت آن را در مورد افرادي مشخص مي كرد كه رويكرد آنان همراه با پويايي و وسعت نظر باشد و قادر به حفظ پيوندهاي بين موضوعات متنا قض هستند . برعكس، مذهب نا بالغ امري خودپذير است و به طوركلي كليشه هايي منفي از دين را ارايه مي دهد.

پس از آن ، آلپورت و راس، مقياس جهت گيري ديني را، براي اندازه گيري دو رويكرد بالا نسبت به دين، طراحي كردند . رويكرد دروني به دين نشان دهنده علاقه مندي به خودِ مذهب است . رويكرد بيروني به دين موضوعي است كه در آن رفتار مذهبي وسيله اي است براي دستيابي به نتايج ديگر. براي نمونه، به انگيزه هاي خير خواهانه افرادي كه به كليسا مي روند، توجه كنيد . افرادي كه جهت گيري دروني دارند، صرفا به خود كليسا توجه دارند، اما افرادي كه رويكرد بيروني دارند ممكن است رفتاري مشابه داشته باشند، ولي دليلشان اين باشدكه اين كار، راهي است براي ملاقات با ديگران يا اين كه به آنان براي كنار آمدن با مشكلات زندگيشان كمك مي كند . رويكرد ديني، با وجود نقدهايي كه متناوبا" از غير مفيد بودن آن مي شود، هنوز نقطه كانوني در روانشناسي دين است.

آبراهام مازلو ( 1970 1908 )

عامل سلامت روانشناختي چيست ؟

اين پرسشي بود كه كارهاي مازلو را هدايت مي كرد . او تأكيد خيلي زياد روان شناسي را بر رفتارها و افكار منفي مشاهده كرد و خواست تا آن را با روان شناسي سلامت روان، جا به جا كند . با اين هدف، او هرم طبقه بندي نيازها را تهيه كرد كه نيازهاي روان شناختي را از سطوح پايين تر به بالا – از نيـاز به عشـق و تعلق تا خود شكوفايي – طبقه بندي مي كرد . افراد خود شكوفا كساني هستند كه نيروهاي با لقوه خود را براي رشد شخصي به كار مي گيرند . مازلو ادعا كرد كه ممكن است برخي از عرفا، افرادي خود شكوفا باشند . اين افراد هم چنين، " تجربه هاي اوج " زيادي دارند، تجربه هايي كه در آن حس جذبه و وحدت با جهان، شخص را فرا مي گيرد . هر چند طبقه بندي نيازهاي مازلو سر و صداي زيادي به پا كرد، پژوهشگران براي يافتن شواهدي به منظور حمايت از اين نظريه با مشكلاتي مواجه شده اند . انتقاد مهمي كه مازلو به روان شناسان داشت، به تلاش آنان براي دور نگه داشتن ارزش ها از كارهاي علمي، مربوط مي شد. بيشتر روان شناسان اين روش را تلاش براي اجتناب از سو گيري مي دانستند، در حالي كه مازلو آن را نبود ارزش ها در مواردي مي ديد كه اهميت زيادي دارند . از نظر مازلو، دانش بدون ارزش قادر نيست نشان دهد كه قتل يا كشتار جمعي بد است . اين نقص، با پذيرش يك رويكرد گسترده تر به موضوع و با درنظرگرفتن انتخاب ها و ارزش هاي مردم، جبران مي شود.

يكي از نتايج كارهاي مازلو، پيدايش روان شناسي رشد شخصي بود كه موضوع محوري آن سلامتي معنوي افراد است و در آن ارزش ها با قوت، حمايت مي شوند . روان شناسان رشد شخصي در پي تركيب نمودن مذاهب شرقي ( بودايي، هندويي و مانند آن ) يا عرفان مسيحي، يهودي يا اسلامي با شكلي از روان شناسي جديد هستند . روان شناسان رشد شخصي به طور متناوب از پذيرش روش هاي متفاوت علمي مورد استفاده در علوم طبيعي امتناع مي كنند.

نفوذ نهضت رشد شخصي در حد اندكي باقي مانده است، اما شواهدي وجود دارد مبني بر اين كه اين حركت رو به رشد است . من حدس مي زنم كه بيشتر روان شناسان با مازلو موافق خواهند بود كه روان شناسي- ازجمله روان شناسي دين- نيازمند يك پايه نظري رشد يافته است .

اريك اريكسون ( 1994 - 1902)

اريكسون روان شناسي است كه به دليل نظريه اش درباره رشد روان شناختي، به خوبي شناخته شده است . ريشه نظريه او در موضوع مهم روان تحليلي هويت در شخصيت افراد است . اريكسون معتقد بود كه رشد روان شناختي مناسب، در مجموعه اي از مراحل هشت گانه اتفاق مي افتد، كه بايد يك توالي مشخص را طي كند . هر مرحله با حل شدن مثبت يك تعارض هويتي( فضيلت ) يا شكست منفي درحل تعارض ( آسيب ) همراه است .

حل مثبت تعارض، شخص را براي حركت به سوي درگير شدن با تعارض هاي بعدي آماده مي كند .   نظريه ي اريكسون تأكيد زيادي بر دو دهه ي نخست زندگي دارد كه شش مرحله از مراحل هشتگانه در آن و در دوره نوجواني واقع مي شود . با اين حال رشد شخصي در دوره بزرگسالي نيز مورد تأكيد اريكسون بود.

زيست نگاري هاي گاندي و لوتر، ديد مثبت اريكسون را به دين آشكار مي سازد . او به تأثير مهم اديان در رشد موفقيت آميز شخصيت توجه داشت، چرا كه به نظر او، دين روشي ابتدايي است كه فرهنگ به وسيله آن فضيلت هاي وابسته به هر مرحله از زندگي را ارتقاء مي دهد . انجام مراسم مذهبي، اين رشد را تسهيل مي كنند . فايده ي نظريه اريكسون با مطالعات منظم تجربي تاييد نشده، اما در مطالعات روان شناختي دين، اين نظريه به عنوان يك رويكرد با نفوذ و قابل دفاع، باقي مانده است .

نظریه فطری بودن دین

در مورد فطری بودن دین دانشمندان زیادی نظر داده اند. یکی از آنها روانشناس بسیار معروف جهانی و شاگرد فروید، یونگ است. او می گفت اینکه آقای فروید می گوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش می کند درست است. ولی اینکه او خیال می کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسی ای که به شعور باطن گریخته اند می باشد بی اساس است. انسان یک روان ناخودآگاه فطری و طبیعی دارد. روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعای فروید، صرفا انباری که از شعور ظاهر در آن چیزهائی ریخته شده و پر شده باشد نیست، بعبارت دیگر شعور باطن هرگز بصورت یک ظرف خالی که فقط از شعور ظاهر چیزی بگریزد و آنجا رفته و آنرا پر کند نیست، او می گفت: فروید به قضیه روان ناخودآگاه خوب پی برده بود، اما بعدا به اشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل می گردد. خیر، روان ناخود آگاه جزء سرشت بشر است، عناصر رانده شده می روند آنجا و به آن ملحق می شوند، دین جزء اموری است که در روان ناخود آگاه بشر بطور فطری و طبیعی وجود دارد. روانشناس و فیلسوف معروف امریکائی ویلیام جیمز کتابی نوشته که خیال می کنم بنام " دین و روان " چاپ شده،. ویلیام جیمز روان شناسی تجربی را به سبک مخصوص خود ابداع کرده است و روی مسائل روانی مذهبی سالها مطالعه کرده، سالها افراد را، بیماران را و غیر بیماران را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روی ایشان مطالعه کرده است. این شخص در کتاب خود می گوید: درست است که سرچشمه بسیاری از امیال درونی ما امور مادی طبیعی است، ولی بسیاری از آنها هم از دنیائی ماورای این دنیا سرچشمه می گیرد. او همچنین می گوید: دلیل اینکه اصولا بسیاری از کارهای بشر با حسابهای مادی جور در نمی آید همین است. می گوید: من در هر امر " مذهبی " همیشه نوعی وقار و صمیمیت، وجد و لطف، محبت و ایثار می بینم، حالات روانی مذهبی خواصی دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمی کند. می گوید به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادی ما را با این دنیا پیوند می دهد، غرایز معنوی هم ما را با دنیای دیگر پیوند می دهد. این مرد تعبیرات عجیبی دارد. گاهی می گوید این فلسفه هائی که بشر بوجود آورده، یعنی فلسفه های ماورای طبیعی به منزله ترجمه هائیست که انسان از زبان دیگری انجام داده باشد، یعنی اینهائی را که بشر خیال می کند در مسائل ماورای طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع ندای دل خود اوست. قلب او و دل او با زبان دیگری انجام داده باشد، یعنی اینهائی را که بشر خیال میکند در مسائل ماورای طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع ندای دل خود اوست. قلب او و دل او با زبان دیگری، با نور دیگری ، با روشنائی دیگری آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفی داده است.

آلکسیس کارل جراح و فیزیولوژیست معروف فرانسوی که بعدها مقیم امریکا شده، همان شخصی که کتاب " انسان موجود ناشناخته " را که بسیار جالب و عمیق است نوشته، و یک بار هم برنده جایزه نوبل شده، راجع به حقیقت دعا کتابی دارد بنام " نیایش " که ترجمه هم شده است. او می گوید: دعا عالی ترین حالت مذهبی در انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است بسوی خدا، هم او می گوید در وجدان انسان شعله فروزانی است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهای خویش می کند، متوجه گمراهیها و کج فکریهایش می سازد، همین شعله فروزان است که انسان را از راه کجی که می رود باز می دارد. و می گوید گاهی انسان در حالات معنوی خود جلال و ابهت آمرزش را احساس می کند.

در این زمینه گفته ها زیاد است اینها را برای این گفتم که اولا بدانید در میان خود منکرین دین راجع به منشأ دین و اینکه دین ناشی از چیست؟ آیا ناشی از ترس است؟ ناشی از جهل است؟ و یا از چیز دیگری است؟ وحدت نظری وجود ندارد و ثانیا بسیاری از دانشمندان معروف و مشهور جهان به فطری و طبیعی بودن حس دینی نظر داده اند و آن را جزء لاینفک وجود بشر بشمار آورده اند.

تاثير دین و دعا بر بهداشت روانی

«مذهب آنقدر براي پرورش و سلامت روح و روان آدمي اهميت دارد كه هوا براي تنفس»
در سالهاي اخير روانشناسان توجه بيشتري به دين براي سلامت روان و درمان بيماريهاي رواني معطوف داشته اند. آنها معتقدند در ايمان به خدا نيروي خارق العاده وجود دارد كه نوعي قدرت معنوي به انسان مي بخشد و در تحمل سختي هاي زندگي روزمره او را كمك مي كند. از نگراني و اضطرابي كه بسياري از مردم زمان ما در معرض ابتلابه آن هستند دور مي سازد. دوره اي كه توجه فراوان به زندگي مادي و رقابت شديدي براي بدست آوردن ماديات بين مردم به وجود آمده است، همين گرايش باعث فشار روحي بر انسان معاصر و گيجي و سردرگمي او شده است.
(ايمان بدون شك مؤثرترين درمان اضطراب است) اضافه مي كند (ايمان نيرويي است كه بايد براي كمك به انسان در زندگي وجود داشته باشد، فقدان ايمان خطري است كه شكست انسان را برابر سختيهاي زندگي هشدار مي دهد.)

همانطور كه امواج خروشان و غلتان اقيانوس نمي تواند آرامش ژرفاي آن را برهم بزند و امنيت آن را پريشان كند دگرگونيهاي سطحي و موقتي زندگي نيز آرامش دروني انسان را كه عميقاً به خداوند ايمان دارد برهم نمي زند.

يونگ مي گويد: من صدها تن را كه به من مراجعه كرده اند معالجه و درمان كرده ام اما از ميان بيماراني كه در نيمه دوم عمر خود به سر مي برند يعني از 35 سالگي به بعد حتي يك بيمار را نديديم كه اساساً مشكلش نياز به يك گرايش ديني از زندگي نباشد. آنها به اين دليل گرفتار بيماري رواني شده بودند كه جوهر دين و باورهاي ديني را در نيافته بودند لذا با بازگشت به اين ديدگاههاي ديني به طور كامل درمان شدند.

مورخ معروف آرنولدتوئين مي گويد: بحراني كه اروپائيان در قرون حاضر دچار آن شده اند اساساً به فقر معنوي آنها باز مي گردد. او معتقد است كه تنها راه درمان اين فقر و پاشيدگي اخلاقي بازگشت به دين است.

در مورد منابع به اين مطلب بر مي خورديم كه در تمام زمينه ها مذهب يك عامل حفاظتي در مقابل آشفتگي هاي رواني است. اين اثر حفاظتي محدود به مذهب خاصي نيست كه مي توان آن را به معنويت و روحانيت نسبت داد. تعريف معنويت (يك رابطه متعالي بين تجارب عادي زندگي و يك اصل يا محور سامان بخش احاطه كننده)

تاثير دعا بر سلامت رواني

عليرغم تمام پيشرفتها و تسهيلات، مشكلات بهداشت رواني به عنوان مشكلي براي خانواده ها، سازمانها و جوامع رو به افزايش است. هر روز به تعداد افرادي كه معتقدند معنويت درمان رنجوري و درماندگي روحي آنها است و بر متخصصين كه براي درمان بيماريهاي رواني و حفظ سلامت رواني بر باورها و رفتارهاي مذهبي متمركز مي شوند، اضافه مي شود. انسان امروز با آگاهي و بينش به اين عقيده رسيده است كه بدون معنويت تنها مي ماند و در گرداب تكنولوژي به فنا مي رسد. انسان امروز فهميده كه با دور شدن از باور و اعتقاد، پوچي و درماندگي در انتظارش خواهد بود.
    ويليام جيمز معتقد است باور به وجود ارزشهاي بالاتر و يك قدرت برتر براي بهداشت رواني انسان ضروري است.

نتايج پژوهشهاي جديد در رابطه با استفاده از دعا در زندگي روزمره و تاثير آن بر سلامت روان حاكي از آن است كه بين فراواني استفاده از دعا با سلامت رواني رابطه معني دار وجود دارد. يعني افرادي كه بيشتر به دعا مي پردازند سلامت رواني بيشتري دارند. افسردگي و اضطراب شايعترين اختلالات روانپزشكي است كه با توجه به شيوع بالاو هزينه هاي بهداشتي توجه بسياري از متخصصين بهداشت رواني را بخود جلب كرده است. با توجه به يافته هاي بررسي حاضر مبني بر وجود رابطه معني دار ميان اضطراب و افسردگي و فراواني استفاده از دعا و همچنين بررسي هاي قبلي به نظر مي رسد در سياست گذاريهاي بهداشت رواني بويژه در پيشگيري از اضطراب و افسردگي توجه به اين ارتباط دوسويه مخلوق- خالق حياتي باشد.

مكانيسم بروز اضطراب از ديدگاه روان شناسي اسلامي

سازمان بهداشت جهاني حالت اضطرابي را مجموعه اي از تظاهرات عضوي و رواني كه نتوان آن را به خطر مشخصي نسبت داد و علائم به صورت حمله و يا حالتي مداوم ادامه يابند، تعريف مي نمايد.

توجيهاتي كه براي بروز اضطراب درمكاتب مختلف روان شناسي و روان پزشكي مطرح مي شوند، عملا در مورد پيشگيري و درمان اين علامت راهنمايي مشخص نمي كنند. با قاطعيت مي توان بيان داشت كه توجيه هاي مكتب روان شناسي اسلامي در مورد اضطراب، پيشگيري و درمان آن را نيز به دست مي دهند و براي هركدام از اين موارد، راه مناسب را نيز معين مي كنند.

هر دو جريان اصلي رواني فطرت و شهوت داراي تمايل سيري ناپذير هستند و اين خود، ناشي از خاصيت كلي روان است كه درتمام موارد، تمايل مطلق گرايانه دارد. به عبارت ديگر، فطرت كمال گرا و پويا به سمت اهداف تكاملي است و رشد او را نهايتي نيست. آسايش و آرامش فطرت به هنگامي است كه در محيطي مناسب قرار مي گيرد كه قوانين رشد، در آن امكان پياده شدن دارند و در نتيجه به سمت رشد بيشتر روان باشد.

در جريان شهوت نيز همين تمايل وجود دارد. يعني شهوت نيز جرياني سيري ناپذير است كه با وجود دستيابي به اهداف و رفع نيازهاي خويش، هيچ گاه كاملا ارضا نخواهد شد، بلكه ارضاي بيشتر، آتش تمايلات آن را برافروخته تر مي نمايد و نيازها وانگيزه هاي آن نيز بي نهايت هستند. بنابر آموزشهاي اسلامي، سلامت رواني و تعادل، هنگامي به وجود مي آيند كه انگيزهاي شهواني توسط جريان مشترك عقل تجربي و فطرت كنترل شوند ( تقوي). دراين حال نيازهاي غريزي به صورت قابل قبول جريان مشترك عقل تجربي وفطرت، ارضا خواهد شد و خود به تكامل نيروهاي رواني كمك مي نمايند. به اين ترتيب، چنانچه كنترل انگيزه هاي شهواني و ارضاي آنها در محدوده مدار توحيد انجام پذيرد، مانعي پديد نخواهد آمد و شخص به سمت كمال سير مي نمايد.

از آنجا كه بنابر آموزشهاي اسلامي، فطرت و شهوت ضد يكديگرند، «انسان با حاكميت فطرت» و «انسان با حاكميت شهوت» در حقيقت دو تيره جداگانه و ضد يكديگر هستند. براين اساس، نياز و انگيزه و تمايل آنها مختلف و در بيشتر موارد متضاد مي باشند. البته انسان، با حاكميت فطرت نيز، داراي نياز و انگيزه وتمايل غريزي و شهواني مي باشد و دو تيره فوق در بعضي موارد جنبه هاي مشترك دارند كه عينا مانند جنبه هاي مشترك ميان انسان و حيوان مي باشد. به عبارت ديگر مي توان گفت «انسان با حاكميت شهوت» در بعد حيواني تثبيت شده و«انسان با حاكميت فطرت» داراي مشخصه هاي انساني است.

درمورد مكانسيم بروز اضطراب نيز واقعيت فوق بايد مورد توجه قرار گيرد. يعني عواملي كه در انسان با حاكميت فطرت، ممكن است توليد اضطراب نمايند، در انسان با حاكميت شهوت توليد اضطراب نمي كنند عكس اين كيفيت نيز صادق است. به عنوان مثال عدم امكان انجام دادن امور خير و مورد رضاي خداوند و انجام ندادن تكليف در انسان با حاكميت فطرت، توليد اضطراب مي نمايد ولي در انسان با حاكميت شهوت منجر به بروز اضطراب نمي شود. برعكس محدوديتهاي ارضاي خواستهاي غريزي، در انسان با حاكميت شهوت منجر به بروز اضطراب مي گردند درصورتي كه در يك انسان با حاكميت فطرت، جريان شهوت و تمايلهاي بي نهايت آن كنترل مي شوند و كشمكش جدي كه منجر به بروز اضطراب گردد به وجود نمي آيد.

مقالات دیگر